آنقدر بی تو در این شهر خرابم که نگو آنقَدَر دوری تو داده عذابم که نگو مثل یک پیچک غمگین شده از رفتن تو تا بیایی همه جا در تب و تابم که نگو فکر کردی بروی مثل تو آرام شوم به خدا کوره ی سوزان و مذابم که نگو ناگهان دست به دامان خرافات شدم آنقَدَر دلخوش آن وقت جوابم که نگو خنده دارست ولی عشق کجا عقل کجاست دل پشیمان شده ی درس و کتابم که نگو با تو انگار شب و روزِ خدا مال من است بی تو آنقدر تهی مثل حبابم که نگو دوست دارم همه ی فاصله ها کم بشود توی آغوش تو آنقدر
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت